معنی جانشین و نایب

حل جدول

نایب و جانشین

خلیفه، قائم مقام، معاون


جانشین و نایب

قائم‌مقام


نایب و جانشین کسی

قائم مقام، خلیفه، خلف، بدل، جایگزین، وارث، ولیعهد


جانشین

آلترناتیو

اخلاف، نایب مناب

نایب مناب

نائب، بدل، جایگزین، خلیفه، قائم مقام، وارث، ولیعهد

عوض

قائم مقام

وصی

نایب‌مناب

بدیل

نایب، وصی

فرهنگ فارسی هوشیار

جانشین

ولی، نایب، خلیفه


نایب

جانشین، خلیفه، گماشته، وکیل، قائم مقام


نایب الصدر

(اسم) نایب و جانشین صدر، معاون وزارت عدلیه (در عهد ناصر الدین شاه)


نایب منان

جانشین قایم مقام:. . . درمیان دفتر سلطان سلیمان یافتم یعنی حضرت نایب مناب که پیرمرشداست.

لغت نامه دهخدا

نایب

نایب. [ی ِ] (ع ص، اِ) نائب. آنکه بر جای کسی ایستد. وکیل. جانشین. قائم مقام. خلیفه. گماشته. (از ناظم الاطباء). کسی که کار دیگری را انجام دهد. || پیشکار. (آنندراج). رجوع به نائب شود. || در اصطلاح نظامی:
- نایب اول،ستوان یکم ارتش، درجه ای بین ستوان دوم و سروان.
- نایب دوم، ستوان دوم ارتش، درجه ای بین ستوان سوم و ستوان یکم.
- نایب سرهنگ، سرهنگ دوم، درجه ای بین سرگرد و سرهنگ تمام.

مترادف و متضاد زبان فارسی

جانشین

بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائم‌مقام، نایب، وارث، ولیعهد


نایب

پیشکار، جانشین، خلیفه، دستیار، ستوان، قایم‌مقام، مباشر، معاون، وکیل

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نایب

جانشین

فرهنگ عمید

نایب

کسی که به نیابت دیگری کاری انجام بدهد، جانشین،


جانشین

کسی که به‌جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد،
[قدیمی] خلیفه، قائم‌مقام، ولیعهد،
عوض،

فرهنگ معین

نایب

(یِ) [ع. نائب] (اِفا.) جانشین.،~الزیاره کسی که از طرف دیگری بقعه متبرکی را زیارت کند.، ~الحکومه الف - کسی که به نیابت از طرف حاکم شهری را اداره کند. ب - بخشدار (فره).، ~التولیه کسی که از طرف متولی امور بقعه یا موقوفه ای را اداره کند.

معادل ابجد

جانشین و نایب

483

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری